همه چی خوبه تا وقتی که بوی اسیری نده
همه چی خوبه تا وقتی که بوی اسیری نده

همه چی خوبه تا وقتی که بوی اسیری نده

غم و شادی مریم و سارا

جدیدا...

جدیدا یه بنده خدایی هست که هی میبینیمش میشه گفت مثل عزرائیل میمونه!!!!

حتی توی خوابم دست بردار نیست!!!!

مریم                    

استخر

امروز با سارا گلی رفتیم استخر!!!!

قرار بود خوش بگذره ولی چون دخترخالم(ریحانه 8 سالشه)باهامون اومد یه جورایی کفتمون شد!

نه اینکه خیلی بد بگذره ها ولی یه ذره اذیتمون کرد!!!!!

ولی منو سارا همش توی سونا بودیم و خیلی خوب بود!!!!

درکل روز به نسبت خوبی بود...

مریم                          

فرهنگسرا...

امروز با سارا مثلا رفتیم فرهنگسرا کلاسای ترنج!

ولی قرار گذاشتیم که نریم کلاس ٬ رفتیم توی خود فرهنگسرا و همه جاشو گشتیم توی فرهنگسرا یه جایی هست پر از مغازه های هنری و کلاسای نقاشی و خطاطی و کاشی کاری و فرش بافی و...

خیلی جای قشنگی بود ما رفتیم دونه به دونه ی مغازه ها رو دیدیم!

تازه رفتیم تاب بازی کردیم!!!!

رفتیم بستنی پریما دبل چاکلت خوردیم!!!!

رفتیم سارا یه کتاب جیبی دکتر شریعتی خرید!!!

رفتیم نشستیم و با ام پی ۴ من آهنگ قدیمی گوش دادیم

رفتیم باهم یه جفت گیره ی سر خریدیم و یه لنگه اش رو من برداشتم و یه لنگه اش رو هم سارا...

کلا روز خیلی خیلی باحالی بود ولی سارا خیلی غر میزد بنده خدا توی دیوونه کردن من استاده!!!!

وقتی هم اومدیم خونه هامون به مامانامون گفتیم که کلاس نرفتیم(حال میکنی چه بچه های خوبی هستیم!)

به علاوه این همه کارایی که کردیم کلی هم میخندیدیم ولی حیف مبینا نیومد!  

برگشتنی هم یه سر رفتیم مدرسه قبلیمون! دلمون میخواست خانوم معصومی رو ببینیم ولی نبودش به جاش خانم تکبیری رو دیدیم پرسید چه رشته ای میخوایید برید من گفتم گرافیک نشسته میگه یه ذره فک کن درباره رشته ات و از این حرفا... 

من نمیدونم چرا همه میخوان نظر منو درباره رشته ای که میخوام برم عوض کنن!!!! 

خب حالا درسته معدلم بالا بود یا دبیرستان نمونه دولتی قبول شدم ولی آخه وقتی علاقه ندارم چرا برم دنبالشون؟!

مریم                

من امده ام....

سلام بچه ها

خیلی وقت بود نیومده بودم

سر کلاس نشسته بودیم مریم پاشو دراز کرد من تعادلمو از دست دادم داشتم پخش زمین میشدم که میزو گرفتم

بعد با مریمو بچه تا نیم ساعت داشتیم میخندیدیم.

یه روزم خسته از در مدرسه اومدیم بیرون یه یه دفعه مبینا داد زد:اتوبوس اتوبوس

و شروع کرد به دوییدن

منو مریمم دنبالش دویدیم بعد که رفتیم جلو تر دیدیم مسیر اتوبوس با ما یکی نیس

مبینا که دید  خیت شده دست میز و میگفت:لر همه رنگش خوبه،بچه زرنگش خوبه

منم گفتم:ادم تو شلنگ شنا کنه دوست لر نداشته باشه(الته به دوستای لرم بر نخوره من عاشق لرام.خیلی مهربون و مهمونه نوازن)

(سارا)

خرابکاری!

وای حالا چیکار کنیم؟!
اگه خونده باشین توی یکی از مطلبا نوشته بودم که ما این وبلاگو با ایمیل کیمیا(نوه دایی بابام)اونم بدون اجازه درست کردیم آخه من رمزشو داشتم(یعنی خودم ایمیلشو ساخته بودم) از اونجایی هم که دیگه نمیشه ایمیل درست کرد منو سارا وبلاگمونو با ایمیل اون درست کردیم حالا کیمیا هم میخواد یه وبلاگ توی بلاگ اسکای درست کنه ولی نمیتونه!
من همش بهش میگفتم خب توی بلاگفا درست کن!!!!
حالا فقط امیدوارم توی بلاگ اسکای نخواد وبلاگ درست کنه!!!! 

یعنی وقتی میگم ما مثل دخترای کره ای خنگیم الکی نیست!
                                                                                                                                   مریم